• وبلاگ : پرهيزگاران، جوانمردان واقعي ...
  • يادداشت : نوبت به نام اسلام
  • نظرات : 2 خصوصي ، 7 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    سلام

    مطلب زيبايي بود ... واقعا آدم نميدونه در مقابل اينهمه پرروگري آمريکا چي بگه ... آخه به اون چه ربطي داره که توي کشوراي ديگه چي ميگذره ...هر کشوري مشکلاتش به خودش مربوطه نه به آمريکا !!!! ...

    پاسخ

    كاملا درسته


    " جاء الحق و زهق الباطل"

    سلام ، وبلاگ خوبي داريد. خدا قوت

    به اميد روزي که با آمدن امام منتظر تمام بساط ظلم برچيده شود.

    پاسخ

    انشاالله اللهم عجل لوليك الفرج
    سلام.
    ببخشيد چند وقتي مسافرت بودم.
    عيدتون مبارک .
    قالب را عوض کردم.
    و تا يکسالگي وبلاگ کمتر از 15 روز بيشتر باقي نمونده.
    مريم
    سلام دوست عزيز
    براي افزايش بازديد وبلاگت حتما بيا به سايت ما سر بزن
    فقط يک هفته امتحان
    امکان گذاشتن بنر خود در سايت و نشان دادن آن در روز به هزاران نفر
    امکان ارسال لينک
    امکان ارسال لينک روزانه
    و ده ها امکانات ديگر که پس از عضو شدن و فرستادن لينک و بنر خود با آن آشنا ميشويد
    با تشکر مديريت
    http://meysambox.co.cc
    سلام
    خسته نباشيد سال نو مبارک
    ازاينکه لينک باکس بکا رو انتخاب کرديد خيلي ممنونم
    http://www.shia-linkbox.ir
    تا اول ارديبهشت لينک باکس نسخه قديم تبديل به نسخه جديد مي شود لطفا کد ولوگوي جديد را جايگزين کنيد
    http://www.shia-linkbox.ir/source.php
    با تشکر

    سلام
    ايام مبارک
    از اينکه از مطلب بنده خوشتان امده خوشحالم.
    موفق باشيد.


    صبح انعکاس لبخند توست

    زمين فقط پنج تابستان به عدالت تن داد و سبزي اين سالها تتمه آن جويبار بزرگ است که از سرچشمه ناپيدايي جوشيد وگرنه خاک را بي تو جرات آباداني نيست تو را با ديدنيهاي مانوس مي سنجم من اگر مي دانستم پشت آسمان چيست تو هماني تو آن بهار ناتمامي که زمين عقيم ديگر هيچگاه به اين تجربت سبز تن نداد آن يکبار نيز در ظرف تنگ فهم او نگنجيدي شب و روز بي قراري پلکهاي توست وگرنه خورشيد به نورافشاني خود اميدوار نيست صبح انعکاس لبخند توست که دم مرگ به جاي آوردي آن قسمت از زمين که نام تو را نبرد يخبندان است اي پهناوري که عشق و شمشير را به يک بستر آوردي دنيا نمي تواند بداند تو کيستي