به ياد آن دلبر تقديم به عاشق تنهايي كه راز دلش با آقاست
مستي نه از مي نه از خم شروع شد
از جاده نيمه شب قم شروع شد
آيينه به من خيره شد و من به آينه
آن قدر خيره شد كه تبسم شروع شد
خورشيد ذره بين به تماشاي من گرفت
آن گاه آتش از دل هيزم شروع شد