خداوندا چرا اين قدر غمگينم
نمي دانستم اين جا بنويسم يا نه ولي بگذار غم خود را بگويم... فرياد زنم
وقت سحر است بانگ نواي دعاي سحر در گوشم من، بايد پاي سجاده نيايش باشم اما نيستم... نيستم چون كه مي ترسم در طول روز گرسنه يا تشنه بمانم
وقت افطار بانگ ربناي خدا مي آيد... يك روز تشنگي ، يك روز گرسنگي
سفره افطار مي شود سجاده نيايشم..
مگر خدا مجبور بودم سحر بيدار شوم كه بخورم
در طول روز بخوابم و وقت افطار دوباره....
ولي چقدر مهرباني اي بهترين معبود كه خواب روزه دار را عبادت
تشنگي و گرسنگيش عبادت....
و خدا كند كه تعداد معدودي باشند با اين خصلت ... با اين عشق خدايي..
خدايا ! از تو مي خواهم اگر سال هاي پيش اين گونه بودم مرا عفو كني كه چقدر جاهل بودم كه معناي روزه و عبادت را نفهميدم
و اگر اين گونه نبودم به من قوت قلبي بدهي كه خود را به بهترين سطح عشق الهي برسانم...
خدايا ! من و امثال من نبايد بگذارند كه مهدي ( عج ) تنها بماند خدايا در ليله القدر امسال به ما قدرتي ده كه مهدي باور به مهدي ياوران تبديل شويم...
آمين