مهدي جان
چقدر دورم از تو ، چقدر از آن نگاه عاشقانه دورم
روزگاري را به خاطر مي آورم كه تمام وجودم رسيدن به تو بود
حال چه شد آقا جان
چرا اين قدر گنه كار شدم ، چرا اين قدر سنگدل گشتم؟
مگر من آن نبودم كه گفتم بي تو هيچم پس چه شد؟
گاهي اوقات احساس مي كنم حتي با اسمت هم بيگانه ام ، گاهي براي بعضي هستن ها غريبه ام
اي ياور من در سختي و شادي
اي مهربان دو عالمم
فقط اين عاشق فراموش كار را ببخش
فقط ببخشم