تصمیم دیرهنگام ...
بر اساس تواریخ معتبری نظیر(تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری، الفتوح و ارشاد به نقل از دانشنامه ی امام حسین(ع))مختار ثقفی در هنگام قیام مسلم بن عقیل(ع) در زمین کشاورزی اش بسر می برد و بعد از شنیدن خبر قیام، خود را با سرعت به کوفه رساند. وقتی نتوانست در مقابل نگهبانان شهر مقاومت کند،عقب کشید و به نمایندگان قبایل گفت: ورود شما به کوفه به مصلحت نیست، برگردید...خود،تنها به منزل رفت، لباس جنگ از تن بیرون کرد و با لباس عادی به دارالاماره رفته و در چادر سرخ رنگ عمروبن حریث که پرچم امان ابن زیاد بر بالای آن بود، سکونت کرده و روز بعد به دیدار ابن زیاد رفت.
ابن زیاد که کسانی را برای دستگیری مختار فرستاده بود، با دیدن وی برآشفت و با چوبدستی اش به چشم مختار کوبید و پس از آنکه مطلع شد که مختار، مسلم را یاری نکرده و به چادر امن حکومتی پناه برده، موافقت کرد که مختار را فقط به زندان بیندازند.
پس از این ماجرا، و درواقعه ی کربلا ، مختار،در زندان بود و بعد از آزادی ، برای انتقام از حاکم کوفه و دیگر همدستانش قیام کرده و قاتلان را به هلاکت رسانده و بعد از چندی، خودش نیز در میدان نبرد، کشته شد.
• مختار گرچه با قیام خود پس از واقعه کربلا، توانست عده ای از قاتلان و عاملان فاجعه ی کربلا را به هلاکت برساند، اما در لحظه ای که باید برای یاری مسلم بن عقیل (ع) می ایستاد ،تسلیم شد و این، همان تفاوت (لحظه و تصمیم گیری بموقع و صحیح) است. بر اساس کلیه ی روایات معتبر، هر کس که در حادثه ی کربلا با امام حسین(ع) نبود، رستگار نشد و حتی قیام توابین و امثال مختار، با آنکه تاثیراتی زودگذر را در آن مقطع تاریخی برجای گذاشت، اما هرگز با عظمت خون یاران امام حسین(ع) و تاثیر شگرف تاریخی واقعه ی کربلا، قابل قیاس نبود.داستان مختار، در واقع، داستان تصمیم دیرهنگام و اقدامی است که اگر در وقت لازم انجام نشود، اثری نخواهد داشت و وقتی شرایط به گونه ای رقم بخورد که خون فرزند رسول الله(ص) بر زمین کربلا ریخته شود، دیگر،هیچ اقدامی جبران کننده ی آن نخواهد بود. پس بکوشیم تا با شناخت حق از باطل و تصمیم گیری بموقع و یاری امام و مقتدا در وقت لازم، دچار حسرت و خسران نشویم.
همیشه به نام تو که می رسم، می مانم، گیج می شوم و شانه هایم انگار زیر پا له می شوند.
به نظرم می آید، درد اکنون زاده شده است، در من. به سکوت پناه می برم و در نام تو رازی را جست وجو می کنم که دیر سالی است که زمان را ساکن کرده است؛ «کل ارضٍ کربلا و کل یومٍ عاشورا»
به کربلا می روم و تا کوفه با باد هم قدم می شوم. باد در من می پیچد، می گرید و بغض آلود، سر بر شانه هایم می گذارد و از تو حرف می زند از غربتی که جانکاه است و عظیم؛ «لا یومَ کیومک یا ابا عَبداللّه » و دیر گاهی است که زمان را با خود برده است و هر روز با خود به دنیا می آورد؛ هر روز و هر ساعت، و هر مکان که دیده ای ببیند و دلی به ادراک برسد. به کربلا بر می گردم ـ کوفه را گم شده دیدم، غرق در نیستی که خود چاله هایش را در عمق تاریخ کنده است؛ سیاه و نفرین شده. (و من چه شادم که از کوفیان نیستم و می توانم این گونه، این سوی خط زمان بایستم و داوری کنم... نفرین کنم و آرزو کنم «کاش در کربلا بودم یا در کوفه و با فریاد هل من ناصر تو یاری ات دهم)
فریاد می زنم، فریادم از تونل زمان می گذرد و در گوش تاریخ می نشیند ـ که زمان حال ساکن است ـ «با دست خود شما کوفیان. چگونه به هلاک جانتان بر آمدید. با دست خود چگونه روحتان را در آتش نفرین ابدی سوزانیده اید. مگر نه شما بودید که عهد بستید و نامه نوشتید و دعوت کردید. دعوت کردید و وعده یاری دادید و بعد شمشیر انکار به کمربستید...»
فریادی بر می خیزد، کمانه می کند و در من فرود می آید (گویی فریاد خود من است که جوابم را می دهد) به عمل کار برآید... به سخن دانی نیست... و من انگار که صدا را اصلاً نشنیده ام به انکار بر می خیزم که اگر من بودم چنین می کردم و چنان می شد. خورشید را آدمی ببیند و در تاریکی گم شود. قرآن سخن گو در میانه باشد و به تردید دچار شود.
... در کوفه هستم. بی قرارم و سرگردان و تردیدی که جانم را به آشوب کشانده است... من باید چه کنم، رفتن یا ماندن؟ رفتن به حقیقتی که گران است؛ جان می خواهد از آدمی و اسارت زن و فرزند و بی خانمانی می آورد و اکثریت ریش سپیدی که تو را مصلحت طلبی می خوانند و خورشید را به انکار بر خاسته اند... «خورشید هم اگر منفعت نداشته باشد خورشید نیست. اصلاً خورشید تا زمانی منزلت دارد که با آدمی باشد نه بر آدمی».
کرخت می شوم. بهت زده و دودل معلق در ازدحام پیام ها و وسوسه ها و... نوری که در همین نزدیکی است مرا به خود می خواند... وای خدایا چه گزینش سختی. چه امتحان گرانی ـ و من در کوفه ام؛ چرا که زمان حال ساکن است و از امروز تا دیروز تنها یک فراموشی فاصله است یک گریز؛ فقط همین!
به فراموشی پناه می آورم و دست التمام می برم به سوی چرخ زمان که «حال، این گوشه، این تکّه از تاریخ... نه! از آن من نیست. من ساکن آن سوهایم و در لحظه ای دیگر باید داوری شوم... .
به خود می آیم... عرق، تن ام را شسته است. هنوز از انعکاس فریادم در منحنی زمان می ترسم
و از این که آرزو کنم «کاش با تو بودم... با تو در کربلا، با تو در کوفه. با تو در حجاز و اسب اراده را به سمت سرخ شهادت می کردم» با خود می گویم «کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ / کارما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم»
و به خودم می خندم و به ادعاهای پوشالی ام که وای اگر روز امتحان فرا برسد... چه می ماند از من؟ چه می ماند از آرزوهایی که هیچ وقت به برآورده شدن شان در کربلایی دیگر فکر نکردم و دل خوش و مطمئن از این که زمان گذشت و تنها حسّی از واقعه ماند» خودم را فریب می دهم و طوطی وار با خود زمزمه می کنم.
«ای کاش با تو بودم در کربلا، در کوفه و ای کاش با تو بودم».
به خودم نهیب می زنم ـ خودی که پیش روی داوری ساده وجدان مچاله شده است ـ
که تا کی، تا کی باید این گونه بود... این گونه ناخالص و کوچک. خود فریبی تاکی؟!
باید برخاست. تیشه ای برداشت و این ویرانه کژ پایه را ویران کرد و بنایی دیگر گونه ساخت دلی که شایسته نام او باشد. روحی که تنها به حسّی زودگذر بسنده نکند و جانی که هر لحظه آماده کربلایی شدن باشد.
و با این انسان است که حسین زنده می ماند. حسین حقیقی. حسین کربلا.
نه با آرزوهای مطمئن از برآورده نشدن!
18 سالهها مراقب باشید !
با عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ایام سوگوای سالار شهیدان حضرت اباعبدالله حسین(ع) مطلب زیر گفتاری کوتاه از استاد برجسته اخلاق آیت الله مجتبی تهرانی در مورد 18 ساله ها ست،امیدوارم که خداوند توفیق بهره برداری و نشر این مطلب را به دوستان عزیز بدهد. (اجرکم عندالله)
آیه ای در سوره فاطر است که دارد : «وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا .... ». این نقل سخنان گروهی از جهنّمیها است که در جهنم فریاد میکنند ای پروردگار ما، ما را از این جهنم بیرون بیاور!
چرا؟ تا کرداری غیر از آنچه که کردیم انجام دهیم؛ تا کردار شایسته و صالح انجام دهیم. "أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً .... ". یعنی خدایا، ما را از جهنّم نجات بده تا کارِ خوب کنیم.
به آنها خطاب میشود: آیا ما به شما آنقدر عمر ندادیم که در آن پند بگیرید که هر کس میخواست پند بگیرد، میگرفت؟
سؤال این است که منظور از این عمری که در آیه آمده کدام مقطع زمانی است؟
ذیل آیه روایتی از امام صادق (ع) است که فرمود: "تَوْبِیخٌ لِابْنِ ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً ". این آیه خطاب به هجده سالهها است. یعنی خطاب خدای متعال در این آیه، توبیخ هجده سالههایی است که به جهنّم رفتهاند؛ مُراد، 70 ساله و 80 سالهها نیست؛ چهل سال به بالا نیست؛ منظور، هجده سالهها است! هجدهسالههایی که روش رفتاری غلط گرفتند و سراغ معصیت رفتند و جهنّمی شدند.
امّا چرا خدا هجده سالههای جهنّمی را اینطور توبیخ میکند؟
جهت این است که انسان از نظر رشد روحی به این مقطع که رسید، دیگر عذری ندارد و میتواند کاملاً تمییز بدهد؛ در این سن، دریافت و فهم بهترین دریافت و بالاترین فهم است.
خوب، بگو ببینم چه کسی تو را جهنّمی کرد؟ این روش رفتاری غلط را از چه کسی یاد گرفتی؟ تو که نونهال بودی و در مقطعی بودی که میشد تو را به هر سو کشاند؛ پس تحت سرپرستی چه کسی قرار گرفتی؟ این اعوجاج از کجا پدید آمد؟ این مطلب به این مربوط است که حضرت فرمودند از نظر عمر حسّاسترین مقطع زمانی، این مقطع است. ای جوانها! حواستان را جمع کنید. وقتی به این مقطع برسی دیگر خوب میتوانی زشت را از زیبا تشخیص دهی. تو دیگر انسانی و میفهمی! دیگر در بُعد اعتقادیات هم خوب میتوانی بفهمی. امّا بگو ببینم چه کسی تو را خراب کرد؟ در محیط آموزشی، به تو رفتار غلط دادند، تو هم تأثیر گرفتی و جهنّمی شدی.
مربّی باید تربیت شده الهی باشد
لذا من روایتی را آخر جلسه گذشته خواندم و گذشتم که شخصی که خود را در اختیار غیر قرار میدهد و غیر میخواهد او را سرپرستی کند و بسازد، باید خودش ساخته شده باشد. اوّل ببین اینطور هست یانه؛ یعنی ببین عالم ربّانی است، یا شیطانی به صورتی انسان است؟ کدام یکی است؟ روایت از علی(ع) بود، که حضرت فرمود: "إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَدَّبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ "؛ خدا پیغمبر را تربیت کرد؛ "وَ هُوَ أَدَّبَنِی "؛ او هم من را تربیت کرد؛ "وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أُوَرِّثُ الْأَدَبَ الْمُکَرَّمِین ". یعنی حالا که من به واسطه پیغمبر تربیت شدهای الهی هستم، سرپرستی دیگران را میپذیرم.
لذا من خطابم به اساتید است که اگر خودتان تربیت الهی ندارید، نباید وارد عرصه تربیت دیگران شوید. از آن طرف هم جوان و دانشآموز نباید خودش را در اختیار هر کسی قرار دهد و سرپرستی هر کسی را نباید بپذیرد. این است که من عرض کردم باید در محیطهای آموزشی دقّت شود. حتّی در بهترین محیطهای آموزشی هم انسان نباید خیال راحت هم داشته باشد.
محرم ، ماه احیای اسلام فرصتی برای خود سازی
ماه محرم رو همه ما می شناسیم . دهه اول داره ، تاسوعا و عاشورا داره ، علی اکبر و علی اصغر داره ، حسین و عباس داره ، شمر و یزید داره ، خیمه و آتش داره ، خون و شمشیر داره ، تشنگی و عطش داره ، اسیری و کاروان داره ، سجاد بیمار داره ، حر آزاده داره و ...
علو درجات نصیب اون بزرگانی که این یادها و تعاریف رو تا حالا برامون حفظ کردن و با هر سختی بود نام و یاد حسین -ع- رو زنده نگه داشتن .
اما حسین -ع- رو فقط به اسم مبارکش نباید شناخت . این امام بزرگوار و عظمت حماسه ای رو که خلق کره باید در زندگی نامه - احادیث - شرح واقعه عاشورا و فرمایشات ائمه بزرگوار پس از ایشون باید شناخت .
نهضت عاشورا درس های زیادی برامون داره :
آزادگی و سرافرازی - شجاعت - شهامت - توکل به ذات اقدس الهی - نماز اول وقت - زیر بار زور نرفتن - صبر و تحمل - ایثار - رضای به رضای حق و ...
امیدوارم ماه محرم امسال ماهی باشه که از برکت خون شهیدان عزیزش و حماسه ماندگارشون خدا به راه راست هدایتمون کنه و توفیق شناخت معارف این ماه ،توفیق خود سازی و از همه مهمتر توفیق عمل به آنچه که می دانیم نصیبمون کنه . انشاالله
به مناسبت ماه محرم مجموعه مفیدی رو که سایت تبیان جمع آوری کرده و شامل مطالب ، مقالات ، تصاویر ، کلیپ ، پخش زنده حرم امام حسین ع و ... هست رو در ادامه مطلب آورده ام توصیه می کنم حتماً مراجعه کنید و بخونید و ببینید . به امید بهره برداری شما عزیران
سیره قرآنى امام حسین علیه السلام
مبارزات سیاسى امام حسین علیه السلام در زمان معاویه
عزت و ذلت در آینه آیات و روایات
داستان مردی که به زیارت امام حسین علیه السلام نمیرفت
چگونگی شکل گیری شخصیت یزید
یزید در نگاه مورخین و علمای اهل سنت
در کربلا چه گذشت ؟
نامه ها و ملاقات های امام حسین علیه السلام
آثار و برکات سیدالشهدا علیه السلام
واگویه های دل
در محضر اساتید
نوای دل
دکلمه