خدایا گفتم ناامیدم ، گفتی : لا تنطقوا من رحمة الله .
گفتم هیچکس نمیدونه توی دلم چی میگذره ، گفتی : ان الله بین المرء و قلبة.
گفتم فراموشم نکردی، گفتی : فاذکرونی اذکرکم.
مرا بخونید تا شما را اجابت کنم ...
گاهی وقت ها فکر میکنم که دعا کردن چه چیز خوبی است. اگر دعا نبود ، زندگی چقدر سخت می شد .خدا یا این خیلی مهم است . همین که تو به ما اجازه دادی صدایت کنیم و خیلی چیزها را از تو بخواهیم. توی خیال من دعا مثل یک طناب است . وقت دعا حس می کنم که طناب را گرفته ام و دارم می آیم بالا.همینش قشنگ است ، مگر نه ؟ بالا آمدن از طناب تو .اما خدا یا! من با همین حرف های خودم دعا می کنم . با زبان خودم . اینجوری خیلی راحت ترم .مطمینم که تو هم منظور مرا می فهمی. اول ها فکر میکردم که زبان تو عربی است .پس دعا های من هم باید عربی باشد . سختم بود. کم دعا می کردم و یا از روی دعاهای دیگران دعا می کردم . راستش آنها را فقط رو خوانی میکردم . البته آنها دعاهای خیلی خوبی بود و من خیلی چیزها را از خواندنشان یاد گرفتم ، اما حالا چند وقتی است که بیشتر خودم دعا میکنم .
به آیه " بخوانید مرا تا شما را اجابت کنم" بیشتر فکر کنیم .چرا خدا هیچ شرطی برای اجابت دعا قایل نمی شود، جز اینکه او را صدا کنیم ؟ مثل اینکه می خواهد همه دعا ها را اجابت کند.
دوستان عزیز ، خواهران و برادرانم ، شب های قدر نزدیک است ، قدر قدر را بدونیم و خوب ازش استفاده کنیم . فضیلت شبهای قدر همان نورانیت قلب مهدی موعود است. از خدا بخواهیم ، آمدنش را بخواهیم . از خدا بخواهیم ما را از یارانش قرار دهد . در این بها سرنوشت یک سال ما تایین می شود ، بیاییم سرنوشتمان را به خوبی انتخاب کنیم. سرنوشت ما را در این شبها مهدی فاطمه تایین میکند ، بیاییم او را خوشحال کنیم با شب زنده داری هامون ، بیایم کاری کنیم که به شیعه هاش افتخار کنه آقامون ...
اللهم عجل لولیک الفرج ...
التماس دعا
قطاری به مقصد خدا ...
قطاری که به مقصد خدا می رفت قدری در ایستگاه دنیا توقف کرد،و پیامبری رو به جهان کرد و گفت :مقصد ما خداست ، کیست با ما سفر کند؟کیست که رنج و عشق توامان بخواهد ؟کیست که باور کن دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟
قرن ها گذشت و اما از بی شمار آدمیان جز اندکی بر آن سوار نشدند .
از جهان تا خدا هزار ایستگاه بود. در هر ایستگاه که قطار می ایستاد کسی کم می شد . قطار وی گذشت و سبک می شد ، زیرا سبکی قانون خداست .
قطاری که به مقصد خدا می رفت به ایستگاه بهشت رسید . پیامبر گفت :اینجا بهشت است ، مسافران بهشتی پیاده شوند ، اما اینجا ایستگاه آخر نیست .
مسافرانی که پیاده شدند بهشتی شدند.
اما اندکی باز هم ماندند ،قطار دوباره راه افتاد و و بهشت جا ماند.
آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت :درود بر شما راز من همین بود،آنکه مرا می خواهد در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد .
و آنگاه که قطار به ایستگاه آخر رسید ، دیگر نه قطاری بود ، نه مسافری و نه پیامبری.
تقدیم به تنها کسی که در این مدت تنها همدم و یار و دوست من بود...
اما بدون او . . .
خیلی سخته که ندونی امید زندگیت کجا روزه می گیره ؟
سحری چی میخوره ؟
با چی افطار میکنه؟ هر چند دلش نمیاد . . !
خیلی دلم براش تنگ شده . . .
میترسم تو این ماه رمضونی نتونیم اون طور که دوست داره باشیم میترسم دلشو برنجونیم
هر چند کار همیشگی ماها ست. اما این ماه فرق داره، شیعه ی علی تو این ماه حالش باید فرق بکنه .
ای یوسف زهرا تو کجایی؟
امیدوارم این ماه رمضون آخرین ماه رمضونمون نباشه
و ماه رمضون بعد گل نرگس هم کنار ما باشه.
آهای منتظرا شما دلتون پاک تره ،تو رو خدا سر سفره ی افطارمنو از دعای خیرتون محروم نکنید
یادتون باشه یه وقتی یه عاشقی، یه وبلاگی، یه التماس دعایی به شما گفته. . .
ای آخرین جواب دل انگیز هر سوال
در متن قرن های پر از وحشت ومجال
ای باغبان که سخت و صبور ایستاده ای
تا دانه دانه سرخ شود سیب های کال
کی می شود به من برسی ؟سیب زندگی
کی می شود بچینمت از شاخه ی خیال؟
سیمرغ آرزوی منی ، آرزوی من
کی می رسم به قاف نگاهت شکسته بال؟
جاری ست طعم بال تو روی زبان عشق
مانند حس ناب حضور خودت زلال
حتی اگر باشم و نباشی ، چه دیدنی ست
آن لحظه های روشن و نورانی وصال
سخت است اگرچه بی تو همه در انتظار
ما را امید تا ابد است و تو را مجال
اللهم عجل لولیک الفرج