مولای من ، مهدی جان، سلام
مولای من
خواستم بنویسم خوشحالم که در این مدت که وبلاگم نوشته میشد عطر و بوی شما در آن پیچیده بود و با نام شما زینت داده شده بود.
در آغاز نوشتم که او خواهد امد...
ولی آقا جان می دانم که شما هم اکنون هم امده اید و این چشم های پر حجاب من است که نمی گذارد شما را نظاره کنم..
آقا جان:
از خاطره جمکران ، دیار عشق نوشتم، از درد و دل هایم نوشتم و قطاری که باید به مقصد خدا برود و ....
این خاطره ها نه تنها در ذهن من جاودانه شدند بلکه در ذهن دوستانم هم ماندگار شد..
مولایم
خوشحالم که توانستم با این معرفت کمم ، برای شما بنویسم و بلاگم را با نام شما آذین کنم
مهدی جان
این روزها را به یاد می سپارم ...
اللهم عجل لولیک الفرج
دوستان خوبم برای مدتی نمی توانم که مطلب جدیدی بگذارم ..
ان شاالله دست پر برگردم خدمتتان..
در پناه خداوند و امام زمان (عج) سربلند و موفق باشید..