توحید از نگاه رجبعلی خیاط
خردمندان کسانی هستند که اندیشه را به کار گیرند تا بر اثر آن محبت خدا را بدست آورند تا آنجا که فرموده اند : چون به این منزلت برسد خواهش و محبت خود را از آنِ آفریدگارش قرار دهد و هرگاه چنین کند به بزرگترین منزلت دست یابد و پروردگارش را در دل خویش بیند و حکمت را بیابد ؛ نه از طریقی حکما یافتند و دانش را نه از طریقی که دانشمندان و صدق را نه از راهی که صدیقان. کارها را بایستی برای او بکنی آن هم با محبت او یعنی او را دوست داشته باشی و اعمالت را به دوستی او انجام دهی ، داشتن محبت به خدا و انجام عمل برای خدا سرّ همه ی ترقّیات معنوی بشر است ؛ و این در سایه ی مخالفت با نفس است بنابراین تمام ترقیات بشر در مخالفت با نفس است تا با نفس کشتی نگیری و زمینش نزنی ترقی نمی کنی
اگر می خواهی به حقیقت توحید راه پیدا کنی به خلق خدا احسان کن و طریقه احسان را از اهل بیت بیاموز
راه توحید سخت است و انسان بدون چراغ و راهنما قادر به طی کردن این راه نیست
اگر می خواهی به حقیقت توحید راه پیدا کنی به خلق خدا احسان کن ، بار توحید سنگین است و خطرناک ؛ هر کس توان تحمل آن را ندارد ، ولی احسان به خلق تحمل آن را اسان می کند.
از کلمه ی «ما» بگذرید آن جا که در کار ها کلمه ی «من» و «ما» حکومت می کند شرک است فقط یک ضمیر حاکم است آن هم ضمیر «هو» است و آگر از آن ضمیر بگذرید ضمایر دیگر شرک است.
دین حق همین است که بالای منبرها گفته می شود ولی دو چیز کم دارد یکی اخلاص و دیگری دوستی خداوند متعال این دو باید به مواد سخنرانی ها افزوده شود و همچنین می فرمود مقدس ها همه کارشان خوب است فقط «منِ» خود را باید با «خدا» عوض کنند و می فرمود : اگر مؤمنین خودخواهی و خود محوری خود را کنار بگذارند ، به جایی می رسند .
همه حرف ما سرِ آن بتِ بزرگ است که در درون توست
فرهاد هر کلنگی که می زد به یاد شیرین و به عشق او بود ؛ هر کاری انجام می دهی تا پایان کار باید همین حال را داشته باشی ، همه فکر و ذکرت باید خدا باشد نه خود
تا انسان کمال خود را در نظر دارد به حقیقت نمی رسد آن چه در توان انسان است باید در راه رسیدن به خدا به کار گرفته شود که در این صورت خداوند متعال انسان را برای خود تربیت می کند
تا انسان توجهش به غیر خداست ، نسبت به حقایق هستی نامحرم است و از باطن خلقت آگاه نیست
برای رهایی از شر نفس راهی جز توجه به خدا و حضور دایم نیست تا زمانی که در حضور او باشی و اتصالت از خداوند قطع نگردد نفس قادر به فریب تو نیست
هرگاه انسان توجهش از خدا قطع شود نفس و شیطان که در کمین او هستند قلبش را تصرف نموده و کار خدا را شروع می کنند
گریه و مناجات موقعی ارزش واقعی دارد که انسان در دلش محبت غیر خدا نداشته باشد
ارواح همه ی انبیاء و اولیاء این جا هستند اراده کنی مکه و مدینه همه نزد تو هستند پس کوشش کن قلبت فقط برای خدا باشد تا همه ی آن چه مخلوق خداست نزد تو حاضر باشند
هرگاه این استکان چای را به قصد خدا بخوری دل تو به نور الهی منور می شود ولی اگر برای حظّ نفس خوردی همان می شود که خواسته بودی
اگر کسی برای خدا کار کند چشم و گوشِ قلبِ او باز می شود
خداوند به من کرامت کرده ، شما هم کار خدایی انجام دهید به شما هم می دهد ؛ آقای بنا ، آقای خیاط شما این خشتی که می گذارید و این سوزنی که می زنید به عشق خدا بزن و حواست به خدا باشد و این لباسی را که متری صد تومان به داری نگو من متری صد تومان خریده ام بگو این را خدا داده ، معرف خدا باش نه معرف خود !